و در سکوتــــــــ این شبـــــــــــــ
نه نستـــــــرن نه مریم
نه ســــــــــــرخ لاله همـــــــــــــــــــــــــدم
کسی بــــ یاد من نیســـــــت
بـــ فکر گریه هـــــــــای
با اشکـــــ و آه من نیســت
چـــــرا در این شبـــــــای
پر مهــــــــ و بی ستـــــــــــــــاره
یکی بـــ یــــاد اینــــکه
کسی بدون عشقــــــــــش
دووم نداره کس نیست
بیا تو ای همیــــــــــــــشه
عزیــــــز و همــــــــدم مـــــــــــــــن
بدون اگه تو باشــــــی
دنیــــــــــــــــــــــــا برام غمی نیست...
نمی دانم ،
دلم با کیست؟
نگاهم را ک می دزدد؟
در این دنیای بی احساس
زبان بی زبانم را ک می فهمد ؟
نمی خواهم کنارش باشم و
او این نداند ک ،
بدون نرگس چشمش توان زندگی در من نمی ماند
ز احوال وجود عشق
برای من
ب جز یادش ،
خزانی از بهارش جا نمی ماند
دلم می خواهد امشب را ،
ک ماهم در سکوت خود نمی تابد
ب پای دلخوشی هایم
کنارم،
در برم ، او را
بخوابانم
و با یک خاطر آرام
در این چند آرزوی خام
برایش تا ابد اینجا بیارامم...
من،خسته ی از خود بریده
من،ناله ی از خود رمیده
من،عاشق دلبستگی ها
من،بی نصیب از هرچه دیده
ما،آشنای جاده ی دور
ما،دو پرنده شاد در نور
ما،بی غم از هرچه ک داریم
ما،یاد هم آییم باشور
من،بی تناسب با درونم
من،از همه عالم برونم
من،گرنباشی یاور من
من،درنگاهت نیمه جونم
ما،عاشقانه صاف و ساده
ما،راضی از هرچه ک داده
ما،فریادزن بر بام کوه ها
ما،همرهان با اراده..
.